آزمایش دوم :
پاستور مقداری آبگوشت که در آن گوشت بدون چربی پخته و آب وجود داشت و محیط غذایی مناسبی برای میکروب ها به شمار می رفت را در شیشه ی دهانه بازی ریخت و آن را در مجاورت هوا قرار داد . پس از چند روز آبگوشت گندیده شد . او آبگوشت گندیده را زیر میکروسکوپ ساده ی خود نگاه کرد و آن را پر از میکروب یافت .
پاستور برای اینکه اطمینان حاصل کند که میکروب های هوا سبب گندیدگی آبگوشت شده اند ، مقداری از آبگوشت تازه را در شیشه ی دهانه باریکی ریخت و پس از جوشاندن ، دهانه ی شیشه را گرما داد تا گداخته شد و با این کار دهانه ی آن را بست .
این آبگوشت مدت ها بدون آنکه گندیده شود ، همچنان سالم باقی ماند . پاستور از این آزمایش نتیجه گرفت :
جوشاندن آبگوشت ، میکروبهای هوا را که عامل گندیدن آبگوشت هستند ،
از بین می برد .
آزمایش سوم :
پاستور برای یافتن اطمینان بیشتر از اینکه میکروب های هوا سبب آلوده شدن آبگوشت شده اند ، یک بالون انتخاب کرد و در آن آبگوشت ریخت و جوشاند . سپس ظرف و آبگوشت جوشیده ی درون آن را توسط یک لوله ی خمیده ، در معرض هوا قرار داد .مدت ها گذشت و فسادی حاصل نشد . در این آزمایش ، لوله ی خمیده ، مانع ورود میکروب های زنده ی هوا به درون آبگوشت شده بود .
سپس پاستور با خم کردن ظرف ، مقداری از آبگوشت را وارد لوله ی خمیده ی متصل به ظرف آبگوشت کرد . سپس این آبگوشت موجود در لوله را با خم کردن مجدد ظرف ، به ظرف آبگوشت برگرداند . پس از مدتی آثار فساد و گندیدگی در آبگوشت ظاهر شد .
پاستور نتیجه گرفت :
آبگوشت خودبخود گندیده نمی شود ، بلکه میکروبهایی که در ناحیه خمیده لوله قرار داشته اند باعث گندیدن آبگوشت شده اند .
مقاومت مخالفان پاستور :
معتقدین به خلق الساعه به آزمایشهای پاستور این ایراد را وارد کردند که :
گرما دادن آبگوشت شرایط محیطی لازم برای خلق الساعه را از بین می برد . و اگر گرما وجود نداشته باشد ، حتما همه ی میکروب ها به وجود خواهند آمد .
پاستور برای رفع این ایراد آزمایشی دیگر انجام داد که به آزمایش چهارم پاستور مشهور است . با این آزمایش دیگر شکی باقی نماند که نظریه خلق الساعه باطل است .
آزمایش چهارم :
پاستور ظرفی شیشه ای مطابق شکل تهیه کرد . این ظرف را قبلا گرما داد تا بدون میکروب شود . سپس دهانه ی بالایی آن را از پنبه ی استریل (بدون میکروب) پر کرد . نوک تیز لوله و پهلوی شیشه را با الکل پاک کرد و پوست گردن اسبی را هم با الکل پاک کرد . سپس نوک تیز شیشه را به سیاهرگ گردن اسب فرو کرد و کاری کرد که سر آن بشکند . (کاری شبیه تولید سوزن سرنگ) .
پاستور از بالای پنبه هوای درون شیشه را با تلمبه بیرون کشید .در نتیجه ی بیرون کشیده شدن هوای شیشه و ایجاد خلاء نسبی ، خون سیاهرگ گردن اسب به درون شیشه سرازیر شد . هنگامی که مقدار کافی خون اسب درون شیشه جمع شد ، پاستور با احتیاط لوله ی نوک تیز را از گردن اسب بیرون آورد و بلافاصله نوک لوله را یست .
خون درون شیشه مدت ها بدون آنکه گندیده شود بلقی ماند و حال آنکه اگر خون در مجاورت هوا قرار می گرفت فوراً فاسد می شد .پاستور در آزمایش چهارم بدون گرما دادن خون مانع آلوده شدن آن به میکروب شد و ثابت کرد :
خون خودبخود میکروب (موجود زنده) تولید نمی کند .
با تشکر ویژه از وبلاگ زیست شناسی به خاطر این مطلب
ایراد اول چگونه در اقیانوس هایی به آن وسعت تعدادی از مواد شانس پیدا کردند که به هم متصل شوند؟
ایراد دوم مگر زمین به گفته ی داروینیست ها تکه ی جدا شده از خورشید نیست چگونه اقیانوس های پر آب در آن تشکیل شدند؟
مجله علمی Answers، در این زمینه به آزمایش معروف میلر- اوری که ادعا می کند تصادفی بودن خلقت را ثابت می کند، اشاره کرده و نقیضه هایی برای آن ذکر کرده است.
این مجله می نویسد: یکی از آزمایشاتی که در این زمینه انجام گرفته و توجهات زیادی را نیز به خود معطوف کرد، آزمایش معروف میلر- اوری است.
در این آزمایش، میلر قصد داشت یکی از مولکولهای آلی اولیه حیات (اسیدهای آمینه) را با فرآیندهای طبیعی خلق کند. به این منظور، وی مواد شیمیایی لازم را به طور خالص تهیه و طی مراحل متعدد، واکنش های شیمیایی را در آنها القا نمود.
همچنین وی پیش فرض های متعددی از جمله وجود محیط کاهشی (در برابر محیط اکسایشی فعلی) و... را نیز در نظر گرفت. به منظور وارد نمودن انرژی لازم برای واکنش ها که عمدتاً انرژیخواه بودند، از جرقه های الکتریکی (به عنوان جایگزین رعد و برق در زمین اولیه) استفاده کرد.
میلر پس از هر مرحله از آزمایشات، ترکیبات مورد نظر خود را از ناخالصی های موجود جدا می کرد تا برای مرحله بعد، مواد خالصی در اختیار داشته باشد. پس از انجام کلیه این مراحل وی توانست نوعی اسید آمینه را به طور خالص تولید نماید.
اما چه ایرادهایی بر کار میلر وارد است؟
1- میلر از کجا می دانست که جو اولیه زمین دارای محیط کاهشی و نه اکسایشی است؟
2- آیا اسید آمینه های تولید شده از لحاظ جهت یابی فضایی (راست یا چپ گرد بودن) دقیقاً همانی بود که برای وجود حیات لازم است؟
3- تا به امروز همه انواع حیات با وجود مولکول اطلاعاتی (DNA یا RNA) تعریف شده است. حال چگونه می توان بوجود آمدن حیات از مولکولی که فاقط این خاصیت است را توجیه کرد؟
4- احتمال بوجود آمدن یک مولکول پروتئین از پشت هم قرار گرفتن تصادفی اسیدهای آمینه بسیار پائین است (بنا بر برخی احتمالات برابر با 4.9 x 10-191). اتفاقی با ااین احتمال پائین چگونه به وجود آمده است؟
5- و در نهایت مهمترین انتقاد وارده: با توجه به اینکه میلر به شکل آگاهانه مواد لازم را انتخاب و به ترتیب مورد نظر آنها را ترکیب کرد و در پایان هر مرحله، ترکیبات مورد نظر خود را تخلیص نمود، آیا آزمایش میلر خود یک خلق هوشمندانه (intelligent design) نیست؟
چند جهش بزرگ باید رخ بدهد که یک سوسمار نخستین به یک یک دایناسور بزرگ تبدیل شود؟
چگونه گونه ی شاه سوسمار در طی چند جهش به پرندگانی تبدیل می شوند که توانایی پرواز دارند؟
در مرود پترو داکتیل اگر یک گونه از شاه سوسمار در اثر جهش دارای بال می شد در آمیزش با هم نسلان خود در نسل های بعدی این صفت خود را از دست می داد یا در هر نسل کمرنگ می شد!
اگر هم صفت بال اکتسابی بود(بر طبق نظریه ی لامارک)به نسلهای بعدی منتقل نمی شد!
اگر هم به فرض محال به نسل های بعدی می رفت چگونه پرنده و پتروداکیل یاد گرفتند که باید پرواز کنند؟
لحظه ای بی اندیشیم در اولین ماجرا جویی یک پرنده و پتروداکتیل برای پرواز آن گونه از بین می رفتد چون از قبل پرواز کردن بلد نبود درست مانند خلبانی که بدون آموزش سوار هواپیما می شود!
نکته ی دوم-ممکن است عده ای در برابر این تکامل تدریجی را مطرح کنند در این صورت باید این پرسش را کرد که چرا گوریل ها به موجودات باهوش مثل انسان تبدیل نمی شوند؟
و یا مارمولک ها مثل اجداد خود که به پتروداکتیل تبدیل شده اند بال در نمی آورند؟
چرا امروزه حلقه ی حدواسطی بین خزندگان و پرندگان وجود ندارد؟
در برخی دیگر از ادعاهای داروینیست ها مطرح می شود که تعدادی از قبایل میمون ها بعدا روی دوپا حرکت کردند از چوبها به عنوان اسلحه استفاده کردند و برای خود در نواحی سرد پوشش ایجاد کردند
سوالاتی که در این میان پیش می آید این هست که چرا میمون های امروزی از چوب و آتش و پوشش استفاده نمی کنند؟میمون ها پس از جهش انسان فرصت کافی را نداشته اند؟
و آیا همه ی اجداد هومو ارکتوس ها تکامل یافتند و هیچ هومو ارکتوس تکامل نیافته ای باقی نمانده است؟
پس چرا همه ی میمون ها تکامل نیافتند؟
مساله ی بعدی شکل ژن های انسان ر مرد xy و در زنان xx است ولی در میمون کاملا برعکس این موضوع و شکل اسپرم میمون نیز با انسان بسیار تفاوت دارد؟
اگر میمون نزدیکترین گونه به انسان است پس چرا اینقدر تفاوت بین دوگونه وجود دارد؟
هیچ یک از نظریه های علمی نکامل با توجه به ادعای بدون اساس تشکیل موجودات زنده از پروتئین ها ایجاد کند.
برای پروتئین ها حیات تئوری تکامل را ایجاد نمی کند.واقعیت این است که پروتئین ها بعد از مدتی نا پدید می شوند.اما ما فکر می کنیم که می که برای تحقق بخشیدن به تئوری داروین پروتئین ها فرصت کافی را دارند.
با توجه به اطلاعات بدست آمده در قرن 21 از ساختار سلول حتی ساده ترین نوع سلول هم دارای پیچیدگی های بسیار زیادی است.
با اطلاعاتی که تحقیقات ژنوم فراهم می کند دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که حیات از قدیمی ترین دوران به جود آمدن کره ی زمین در آن بوده است.
نتایج پژوهش ها مشخص می کند که برای بوجود آمدن حیات به تعداد حداقلا250-450 ژن برای هر سلول نیاز است.
علاوه بر این این تعداد برای میکروب انگلی است برای سایر سلول ها این عدد حداقلا به 1500 پروتئین صدق می کند.یعنی یک تک سلولی ساده نیاز به حدود 1500 نوع پروتئین دارد که بطور جداگانه از یک دیگر فعالیت می کنند.
یکی از پروتئین های زنده را برای در نظر گرفتن احتمال شانسی تغیر در محیط مساعد در همان زمان با توجه به حساب انتگرال در نظر می گیریم.
همانطور که در بالا نشان داده شده در جدول 1 حداقل پروتئین از ارگانیسم های زنده ایجاد شده توسط شانس 18،750 10احتمال دارد.(( برای درک بزرگ بودن عدد تعداد اتمهای موجود در جهان از ادغام عدد 10 به توان 78 می رسد!!))
یا توجه به محاسبات انجام شده احتمال بوجود آمدن تصادفی برای یک باکتری ساده مانند اشرشیا کلای 1 در 100،000،000،000 است!!این احتمالات توسط دانشمندان بدست آمده و تقریبا نزدیک به صفر است مساله ی دوم تعداد پیچیده ای از باکتری ها برای استخراج مواد خود به موادی نیاز دارند که حتی اگر ان را بدست آورده باشند بازهم مشکلات بسیار زیادی به چشم می خورد.
توضیح احتمالات داده شدن فقط در مورد پروتئین هایی است که ساختار مجزا از همدیگر دارند و بدن انسان مجموعه ای از میلیاردها پروتئین است که با سلول ها در ارتباط هستند.
چگونه این پروتئین ها بگونه ای تکامل یافتند و فهمیدند که باید با سلول های بدن انسان در ارتباط باشند؟؟؟؟
منابع:
جدول از کتاب ریشه های زندگی ، ص 163 163 استخراج شده.
عدد مربوط به اشرشیا کلای از رابرت شاپیرو ، ریشه ها : ادم شکاک در دین و عقاید مذهبی را به راهنمای ایجاد زندگی بر روی زمین (نیویورک : کتاب های تسمه ، 1986) ، ص 128; Rana and Ross, Origins of Life , p. 128
توضیح من آمادگی دارم در این مورد با هرکسی در این وبلاگ مناظره کنم.
زنده باد مخالف من