نوشته: دکتر عبد الرؤوف مخلص
قرآن کریم در آیات 30 و 31 سورهء نازعات میگوید:
]وَالأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا، أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا[
«و زمین را بعد از خلقت آسمان بگسترانید و از آن آب و گیاه پدید آورد»
آیهء کریمهء فوق، به وضاحت میرساند که زمین از آغاز امر خلقت به شکل کنونی خود نبوده، بلکه مدت زمان طولانیی بر آن گذشته است که خدای عزّوجلّ آن را در طی این مدت هموار و آمادهء بهرهبرداری ساخته است.
آیهء کریمه به طوری شگفتانگیز با جدیدترین اکتشافات علمی تفسیر میشود، چه تازهترین رهآوردهای علم جدید با این آیهء مبارکه انطباق کامل دارند. این رهآورد جدید علم، همانا «تئوری دورشدن قارهها از یکدیگر» یا «Theory Of Drifting Contionents» میباشد. خلاصهء آنچه را که این تئوری مطرح ساخته، عبارت از این است که قارههای کرهء زمین در زمانی از زمانها اجزای به هم چسبیدهء یکدیگر بوده اند و سپس آرام آرام به پارچهشدن و دورگردیدن از همدیگر آغاز نموده و به این ترتیب تدریجاً قارههای جداگانهیی را که دریاها و اقیانوسهای بزرگ در میان آنها حایل گردیده است، تشکیل دادهاند. این نظریّه برای اولین بار در سال 1915م و درست در هنگامی مطرح گردید که متخصص و کارشناس مشهور علم «طبقات الارض» استاد «فرید واگنر» آلمانی چنین اعلام نمود: «اگر ماتمام قارهها را به همدیگر نزدیک گردانیم، این قارهها طوری با هم متصل و پیوسته میگردند که یک پیکر واحد و همسان را تشکیل میدهند، بی آنکه در میان آنها کمترین فاصله و یا شکاف ناهمگونی قرارداشته باشد. درست همانگونه که در بازیهای معما گونهء موسوم به «Jigsawpazzle» رونما میگردد».
شواهد و قراین زیاد علمیی وجود دارد که به تئوری دانشمند آلمانی فوق الذکر قوت و قطعیت میبخشد. از جملهء این شواهد وجود کوههای همانند و یکسان در سواحل دریاهای مختلف است، کوههای که عمر زمینی آنها نیز یکی میباشد. نشانهء دیگر عبارت از وجود حیوانات، نباتات و ماهیهای همانند و هم خانواده در این سواحل دور از همدیگر است. البته همین مشاهدات است که دانشمند مشهورعلم نباتات پرفسور «رونالدگود» را وا داشته تا در کتاب «جغرافیای گلهای نباتی» «Geography Flowering Plants» چنین بگوید : «دانشمندان علم نباتات به اتفاق تئوریی را که میگوید: بخشهای مختلفهء زمین روزگاری به یکدیگر پیوسته بودهاند، پذیرفتهاند چه بدون پذیرش این تئوری، تفسیر پدیدهء وجود نباتات همانند در قارههای مختلف نیز ناممکن میشود».
شواهد علمی فوق به تنهایی کافی بود تا تئوری «پیوستگی قارهها» را قطعی سازد، اما بعد از اکتشافات علم جاذبهء فسیلی «Fossil Magnetism» دیگر هیچ جای تردید و درنگی در مورد علمی بودن تئوری فوق الذکر باقی نماند؛ زیرا دانشمندان فوسیلشناس بعد از بررسی فوسیلها و سنگوارههای مختلف، این توانمندی را پیدا کردند تا موقعیت هر سرزمینی را که در آن اشیا و اجسام به سنگوارههای فوسیلی تبدیلشده اند، مشخص گردانند. چنانکه بررسیهای علم فوسیل شناسی با قوانین «جاذبیت زمینی» نیز مورد تأیید قرار گرفته است؛ قوانینی که اثبات میکند بخشها و قارههای مختلف زمین در روزگاران بسیار دور، نه در مکانهای فعلی خود بلکه درست در مکانهایی قرار داشته اند که تئوری «دورشدن قارهها از همدیگر» آنها را مشخص گردانیده است.
پروفسور «بلاکیت» استاد علوم طبیعی در فاکولتهء سلطنتی لندن در این رابطه میگوید:
«بررسی سنگهایی در کشور هند نشان میدهد که این سنگها در حدود هفتاد میلیون سال قبل، در جنوب خطّ استوا قرار داشته اند. به همین ترتیب، بررسی کوههای جنوب افریقا نشاندهندهء این حقیقت است که قارهء افریقا، سیصد میلیون سال قبل، از قطب جنوب جدا شده است».
بلی عزیزان! باید گفت که آیهء (31 ) سورهء مبارکهء نازعات که محور بحث این حلقهء ماست، در توصیف تطوّر تکاملی زمین، واژهء «دحو» را به کار گرفته است که معنی آن هموارکردن و پراکنده ساختن است. چنانکه اعراب میگویند: «دَحَا الْمَطَرُ اَلْحصی ـ باران سنگریزهها را هموار و پراکنده ساخت». و این البته عین همان مفهوم انگلیسی «Drift» را میرساند که در امر تعبیر از تئوری جدید جغرافیایی فوق، به کار گرفته شده است.
بناءً با این توافق تکاندهندهء علم جدید با متن آیهء مبارکه، حتی شکاکترین انسانهای روی زمین هم نمیتوانند به این حقیقت ایمان نیاورند که این کلام معجز بیان، فقط میتواند از نزد ذاتی صادر شود که با علم و قدرت لایزال خویش، بر گذشته، حال و آینده به طور یکسان احاطه دارد. سبحانک یاربّ!